عاشقانه های بی صدا

ساخت وبلاگ
عزیزم، رفتی سفر و از من دور شدی و من چقدر دلتنگم. این هفته مثل همیشه که پنج شنبه روز دیدارمون بود، نمی تونیم همدیگرو ببینیم. چقدر دلتنگم. نمی دونم تا کی باید اینجا بنویسم. تا کی باید این دلتنگی ها رو تو خودم بریزم. هر روز که می گذره من از تو بیشتر و بیشتر پر میشم. هر روز که می گذره، من کم تحمل تر میشم. دیگه صبور نیستم. با یه حرف عصبی میشم. با یه تلنگر اشکم درمیاد. می خوام جلوی ریختن اشکامو بگیریم، بغض تو گلوم جمع میشه و مثل حناق می خواد خفه ام کنه. عزیزدلم، من پرم از دوست داشتنت و نمی دونی چقدر غمگینم از اینکه نمیذاری دوست داشتنم رو به زبون بیارم.  حالا هم که رفتی سفر، رفتی مشهد پیش خانواده ات و از من دوری. چقدر دلتنگتم. مهربونم زود برگرد، سارا طاقت دوریت رو نداره. مهربونم زود برگرد، من تنهام و منتظر تو. زود بیا پیشم. دوست دارم. عاشقانه های بی صدا ...
ما را در سایت عاشقانه های بی صدا دنبال می کنید

برچسب : غم تنهایی,غم تنهایی اسیرت میکنه,غم تنهایی فریدون فروغی, نویسنده : 6sara8james6 بازدید : 190 تاريخ : پنجشنبه 4 آذر 1395 ساعت: 1:49